عشق یا رفاقت ❤️ پارت 19
سلام امید وارم که از این پارت حمایت بشه
سلام امید وارم که از این پارت حمایت بشه
هیچ استقبالی از پارت قبل نکردین ولی من دوباره پارت دادم
خب بچه ها امید وارم با این پارت به 53تا بازدید برسه اگر برسه سه تا پارت طولانی میدم و دوتا تک پارتی منحرفی البته این سریع طولانی ترش می کنم
امید وارم با لایک و نظرات خوبتون منو خوشحال کنین
ادامه ...
امید وارم این پست رو پترکونین ادامه مطلب
👻
سلام به سلامتی بیستمین پست اینو گذاشتم اگر بدون مناسبت باشه بگم که با رمز هست البته منو که میشناسید براتون رمز رو میزارم ولی خب آره خبر خوبه دیگه ای که دارم این هست که من سطح نقرهای شد که این برای من بیشرف خوبی هست و امروز ۴۱ بازدید داشتیم با این که کانت نزاشته بودین ولی من خیلی خوشحال شدم
عزیزان خبر مهم من یک وبلاگ دارم اسمش XXX هست هر کس می خواد با هر شرایطی میتونه درخواست نویسندگی بده قبول میشه اصلا اشکال ندارد اگر زیاد فعالیت نکنید فقط برای این که سطح تحربتون بالا بره اینو گذاشتم پایین هم کامنت می دم بزنین روی پورو فایلم بعد میاد برین توش
معرفی وبلاگ رو بخونین اگر دوست داشتین اونجا اگر دوستاشدبن هم این جا آدرسا پایین هست
آدرس اینجا MyLove
آدرس وبلاگ XXX👇🏻
Anitakh
اگر حتا یک نفر هم در خواست بده تک پارتی منحرفی میدم رمان هم سه تا پارت می دم
🎉🎉🎉🎉🎉🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🫂🫂🫂🫂🫂ازتون واقعا ممنونم بخاطر این همه بازدید با این که کامنت نمی زارین ولی ممنون من الان سطح تجربه به نقره ای رسیده اگه کسی وبلاگ لیدی باگ رو می شناسه می دونم کسایی رو که سطح نقره ای ندارن رو قبول نمی کنه من قبلنا رفتن درخواست دادم رد کرد اگر کسی مهسا رو میشناسه بهش بگه لطفاً الان قبول کن 🥺
بچه ها چون یک پارت یکم منحرفی گذاشتم آنقدر بازدید خورد همیشه براتون منحرفی میزارم و یک رمان جدیدی منحرفی شروع می کنم
بلایک 👍
از زبان نویسنده 😎
بعد وسایل رو جمع کردن و به سمت چادر حرکت کردند توی راه
جولی.خب چه خبر مری (منظورش مرینت هست)
مری.هیچی سلامتی
جولی.هنوزم روی اون پسره کراشی
مرینت.نه بابا الان خودم یکیو دارم که خیلی هم عاشقشم اونم همین طور
آدرین
کم کم دارم به مرینت شک می کنم یعنی چی روی می کراش بوده باید حتما از جولی بپرسم
دوباره از زبان نویسنده 😛
بعد به راه ادامه دادند مرینت یکم زود راه میرف برای همین از آرین جلو زد آدرین هم از فرصت استفاده کرده و رفت جای جولی
آدرین.جولی میشه بگی مرینت روی کی کراش بود قبلنا
جولی.مگه نمی دونستی مرینت 1516ساله بود روی ویلیام کراش داشت و حتا تا آخرش هم رفتن بعد یک روز ویلیام به ترز کاملاً بدی به مرینت تج*اوز کرد مرینت هم از ترسش نه به خالش گفت نه ب مامان بابا نه آلیا فقط من میدونم چون پسر خوبی هستی و فکر کنم قابل اعتماد هستی به تو هم گفتم چیز خیلی عجیبی که گفته بود این بود هیچ کس بجز من نمیتونه با تو باشه
آدرین.ممنون که گفتی
آدرین
وقتی داستانی شنیدن واقعاً ناراحت شدم فکر کنم از این به بعد باید فقط پیش مرینت باشم
نویسنده 🤘
بعد رسیدند جای چادر
جولی خب حالا چی کار می کنیم
آدرین.اگر به آسمون نگاه کنی می فهمی داره بارون میگیره
بعد یهو بارون گرفت و همه رفتن توی چادر ها
مرینت.آدرین چی کار کنیم بنظرت
آدرین.من که فقط همین که جای تو باشم برام کافی هست
بعد داز کشیدند
آدرین.ما حتا یک بار هم باهم راحت نبودیم من الان شاهرتما(اسکل خودت می دونی که خیلی ازیت شده)
مرینت باشه پس
آدرین.چی باشه
مرینت.آدربن ببین من چون دوستت دارم میگم باشه میتونیم لباسامونو جلوی هم عوض کنیم یا مثلاً موقع خواب بی لباس باشیم ولی دیگه س*ک*س مال بعد از ازدواج هست
آدرین .قبوله حالا میشه لبا*سامونو در یاریم یکم بخوابیم تا ناهار
مرینت باشه
و بعد .........
ببخشید رمز داره رمزش 1234هست
آدرین شروع کرد اول لباس های مرینت رو در آورد طوری که فقط لباس زیر داشت بعد می خواست لباس خودی رو دربیاره که مرینت گفت بزار من اینا رو دربیاره بعد لباس های آدرین رو هم در آورد اونم فقط شرت داشت
آدرین.اصلا فکر نمی کردم انقدر بی لباس خوشگل باشی
مرینت.تازه کجاشو دیدی راستی توهم خیلی اندام خوبی داری
بعد آدرین سوتین مرینت رو از پشت وا کرد و شرتشو در آورد نوبت مرینت بود شرت آدربن رو در آورد
کله ی دو تا شون داغ بود دیگه دراز کشیدند و مرینت صورتشو به آدرین کرد
آدرین.بوسه که اشکال نداره
مرینت نه اصلا بعد لبای همو با وعل خوردند بعد که نفس کم آوردن از هم جدا شدند هی کیر آدرین به کص مرینت می خورد مرینت هم صبرش تموم شد و گفت.اوف تورو خدا بزار یکم حال کنیم
آدرین من که از خدامه
مرینت رفت روی شکم آدربن و کیرشو توی کصش فرو کرد و هی بالا و پایین می کرد خودشو آهو ناله هاش شرو شد که این آدرین رو بیشتر تحریک می کرد تا تند تر بزنه
آدرین.برام ساک میزنی
مرینت.بله
آدربن پاشد و مرینت براش ساک زد
آدرین ممه بزرگ مرینت رو میخورد و می مالوند بعد کیرشو توی کون مرینت کرد و هی تلمبه میزد همش این کارو ادامه میدادند تا هر دو خسته شدند و روی بالش دراز کشیدند
مرینت.اگه حامله شدم باید بیای منو بگیری
آدرین.حتما ولی مرینت من دوست دارم بعد این پروژه باهات ازدواج کنم قبول می کنی
مرینت.معلومه که آره تو بهترین آدمی هستی میشناسم
آدرین.مامان بابات چی اونا موافق هستند
مرینت.اگر نباشن متمعن باش من از تو دست نمی کشه لازم باشه باهات فرار می کنم
آدرین.عشق خوشگل من کاشکی بچمون شبیه تو بشه
مرینت.اگه بچه دار شویم باید قول بدی که منو از اون بیشتر دوست داشته باشی باشه
آدرین.ببین مرینت من تورو از همه بیشتر دوست دارم
مرینت.باشه حالا میشه بخوابیم خسته شدم
سلام بچه ها می خواستم توی این پارت شخصیت ویلیام رو معرفی کنم پسر خاله ی مرینت هست و عاشق اون هم هست هر جور شده می خواد مرینت رو مال خودش کنه
(حالا شاید کارای منحرفی بکنه)از بچگی هم با آدربن لجه
ببخشید این فقط معرفی بود الان 14رو میزارم 👻
از زبان لوکا
داشتم صبحانه می خوردیم که یکی با دوستاش چشممو گرفت برگشتم دیدم جولیکا بود بغلش کردم دلم خیلی براش تنگ شده بود
لوکا.سلام آبجی
جولیکا.سلام داداش دلم برات تنگ شده بود
لوکا.منم راستی چطور فهمیدی ما اینجا هستیم
جولیکا.من قبلنا این جا بودم مرینت رو می شناختم شمارشو داشتم پس زنگ زدم آدرستون رو پرسیدم
لوکا.مرینت
مرینت.خب سورپرایز بود
آدرین.تو حتا به منو نگفتی حتا به من
مرینت عشقم این سورپرایز بود منم دیشب آدرسو گفتم
نینو (آروم به فیلیکس گفت)هی پسر عشقت اومد
فیلیکس.کو کجاست راستی عشق من که اینجا نیست
نینو اونا
فیلیکس .راست میگی (بعد پاشد رفت سمت جولیکا )
جولیکا.فیلیکس تو اینجا چیکار می کنی
فیلیکس خودت اینجا چیکار میکنی
جولیکا.اومدن دیدن داداشم ولی فکر نمی کردم با یک تیر دوتا نشون زدم
بعد هم همو بغل کردند
زویی.من شما رو می شناسم
لوکا.ها راستی یادم رفت جولی (مثلاً خواهر برادرند باهم راحتند) این کسی هست که من می خوام باهاش باشم
جولی.🤣🤣🤣🤣(خندید ) پس منم می خوام با این باشم (,منظورش فیلیکس هست )
لوکا.نه من جدی هستم
جولی منم جدی هستم
خب بعد از کلی اهوال پرسی و ابراز علاقه که هنوز فیلیکس به جولی نگفته صبحانه خوردند و برگشتند جار چادر ⛺
............
کوتاه بود شرط نداره پارت بعد رو هم دوتا میدم یکی کوتاه یکی بلند ولی متاسفانه جمعه فقط یکی می تونم بدم 🤗
مرینت
دیشب اصلا نفهمیدم چیشد که روی شونه ی آدرین خوابم برد راستش هنوز از دستش بخاطر کارش ناراحتم ولی معلوم بود که آدرین هر کاری میکنه که خوشحالم کنه پس منم تصمیم گرفتم امروز ببخشمش خب از خواب بیدار شدم دیدم توی بغل آدرینم خیلی توی خواب خوشگل بود منم که طاقت نیاوردم و زیر لب گفتم.هیچ وقت تنهام نزار عشقم همیشه عاشقم بمون حتا وقتی باهات قهر کردم باور کن من همیشه تا آخر عمرم عاشقم و عاشقت خواهم ماند (راستی این اسم یک رمان هست)
از زبان نویسنده
آدرین تمام وقت داشت حرف های مرینت رو گوش میداد بعد که خرف های مرینت تموم شد گفت.آخ قربون عشق خوشگلم برم که طاقت دوری از منو نداره
مرینت.کی گفته من طاقت دوری رو ندارم خب آره ندارم ولی من هنوز قهرم
آدرین.ببخسم دیگه یعنی دلت میاد با من قهر کنی
مرینت.نه
آدرین.خب پس
مرینت.خب و چی من باهات قهرم قهرم قهرم
آدرین.پس منم می تونم باهات قهر کنم خودت هم که مودونی همه ی دخترا برام میمیرند
مرینت.مثلا
آدرین.حالا الان اسماشون به ذهنم نمی رسد ولی خیلی ها هستند
مرینت.باشه تو خوبی خودت هم که دیدی توی دانشگاه ویلیام چجوری خاطر خوامه اگر دوست نداری میرم با اون
آدرین.تو غلط می کنی من نامزدتم و اجازه نمی دم اون ویلیام حتا بهت نگاه کنه
مرینت.باشه آشتی ولی قبول کن اسبانیتت خیلی جذابه که باعث میشه من مجبور بشم ببوسمت
بعد مرینت و آدرین همدیگرو بوسیدند
آدرین.شیطون دقل باز
مرینت.دیگه ما اینیم
آدرین.بجر من تاحالا با کسی بودی
مرینت.مگه مهمه
آدرین.فقط می خواستم بدونم
مرینت.آم یکی بود
آدرین.(با لحن کنجکاوی) کی
مرینت.ویلیام خب این چه سوالی من فقط عاشق یک نفر بودم اونم توی
آدرین.من هم بجز تو با کسی نبودم
مرینت.آدرین میشه منو بغل کنی ببری لطفاً
آدرین.نمی خوای لباستو عوض کنی
مرینت.جلوی تو
آدرین.امگار عادت نکردی من شاهرتم منم جلوی تو لباسم رو عوض می کنم
مرینت.باشه پس
آدرین.تو شروع به عوض کردن لباس کن من برم ساک خودم رو از توی ماشین بیارم
بعد مرینت شروع کرد و آدرین یکم بعد اومد توی چادر فهمیدم که مرینت معزب هست برای همین دستشو به مرینت کرد و مرینت هم همینطور مرینت لباسشو پوشید ولی آدرین بالا تنش لخت بود بعد مرینت برگشت
مرینت.خب من حاضر شدن
بعد آدرین هم برگشت
مرینت.ببخشید ببخشید من چیزی ندیدم
مرینت برگشت ولی آدرین دست اونو گرفت و نزاشت برگرده و مرینت رو انداخت توی بغل خودش مرینت هم مثل لبو سرخ شد محو بدن ورزیده ی آدرین بود
آدرین.نگران نباش من مال خود خود خودتم
مرینت.معلومه که مال خودمی منم مال خودتم
آدرین.فقط یک بار بزار بدنتو با سوتین ببینم
مرینت.وقتی ازدواج کردیم همش بود هیچ پوششی مل تو هست
آدرین.بی صبرانه منتظر اون روزم
مرینت.خب حالا فهمیدیم خیلی بالا تنت خوشگله میشه لباس بپوشیم بریم بیرون تا کسی نیومده
آدرین. باشه حسود
بعد مرینت رو بغل کرد و برد بیرون
همه ی بچه به هم صبح بخیر گفتند
زویی.بنطر من که زیر انداز برداریم بریم کنه رودخانه
مرینت.آره ایده ی خوبیه منم موافقم آدرین لطفاً
آدرین.تو جون بخوا
فیلیکس.میبینم که آشتی کردین
مرینت بله
آلیا.آره بریم من چنتا عکس بگیرم
لوکا .منم غذا رو برمی دارم
کاگامی.البته منم باید عکس بگیرم
ادوارد.پس راه بیفتین دیگه
بعد همه راه افتادند رفتن تا به رودخانه رسیدند کنار آن زیر انداز انداختند و نشستندو شروع به خوردن صبحانه کردن
از زبان لوکا
داشتم صبحانه می خوردم که یکی از پشت چشمام رو گرفت اون ............ بود
پایان دوباره خودم یک لایک می کنم و یک کامنت می زارم 😅🌟👻
از زبان نویسنده 😎
کاگامی.ولی من واقعا حسی نسبت به مارتین ندارم ولی به تو چرا
ادوارد داری راست میگی
کاگامی.آره
ادوارد.کاگامی سزار مایلی با من رل بزنی
کاگامی.بزار فکر کنم (با صدای بلند)بله
ادوارد.خب باشه یکم آروم تر
کاگامی.پس الان می تونیم اولین بوسمونو تجربه کنیم
ادوارد چرا که نه
بعد سریع لباشونو به هم چسبوندند و هم دیگرو بقل کردند
در همان هین در بیرون چادر (بچه ها یکم از اول مکالمه آدرین و آدرینا و مارتین هست )
مارتین.واقعا
آدرینا.داداش خیلی دهن لقی
آدرین.اشکال نداره حالا مارتین هم میدونه که دوسش داری
بعد آدرینا مثل لبو سرخ شد
مرینت.من این بالا خسته شدم
آدرین.اوه راست میگی عشقم الان میزارمت پایین
بعد مرینت دست و پا زدو گفت من عشق تو نیستم
آدرین.بچه ها غذا آماده هست که من خیلی گشنمه
آلیا.بچه ها من برم توی چادر بگم کاگامی و ادوارد هم بیان
بعد کاگامی نیره و موقع بوسه ی ادوارد و کاگامی میرسه
آلیا.هههههههههی دارین چی کار می کنین
بعد از هم جدا شدند
کاگامی.سلام آبجی جان چی کار داری
آلیا.من چی کار تو داری چی کار می کنی با این
کاگامی.اولا این نه ادوارد دوماً ادوارد عشقمه و ما تازه قصد ازدواج هم داریم نه ادوارد
ادوارد.خب آره آلیا خانم من ممنون میشم شما هم رضایت بدین
آلیا.باید فکر کنم تا نظر قطعیمو بگم اجازه نداری بوس و بغل کنی فقط نگاه
کاگامی.آاااااااابجی
آلیا.خب حالا بغل و بوس لپ هم میشه
بعد محکم دست کاگامی رو گرفت و برد کاگامی هم قبل اینکه از چادر خارج بشه صورتشو برگردوند و به هم چشمک زدند
سر میز ناهار (عزیزان میز باز شو داشتند) مرینت کنار آدرین نشست بعد مارتین بعد آدرینا بعد زویی و بعد لوکا و بعد ادوارد و بعد کاگامی آلیا نینو آخر هم فیلیکس که کنار مرینت می افتاد
بعد از غذا و جمع کردن وسایل شب شد و کنار آتیش دو تا دوتا روی کنده نشستند
مرینت و آدرین.کاگامی و ادوارد.زویی و لوکا.نینو و آلیا.
فیلیکس هم یک گوشه نشین گیتار به دست
مرینت.آدرین من نمی خوام کنار تو باشم
آدرین.اولا مجبوریم دوماً هرجا جای خالی پیدا کردی برو بشین
مرینت.اوف آدرینا نمیخوای حاهامونو عوض کنیم
آدرینا.نچ
مرینت.کسی نیست بخواد جاشو عوض کنه با من
آدرین.دیدی تو مال خود خود منی حالا بعداً میگردیم یکی رو واسه ی فیلیکس هم پیدا می کنیم تنهایی اصلا بهش نساخته
فیلیکس.نمیدونم والا همتون خیلی سریع جور شدین
نینو.شنیدم یک خواهر داری لوکا
لوکا.خب آره ولی رفته لندن ولی ی چند هفته ی دیگه میاد
نینو.نظرت چیه فیلیکس
فیلیکس. نه بابا آدم این شکلی که عاشق نمیشه ولی خب منم تابستون لندن بودم یک دخترو دیدم ازش خوشم اومد اسمش جولیکا کوفین بود اگه بخوام با کسی ازدواج کنم فقط با اونه
لوکا.خب اسکل خنگ اسم خواهر من هم جولیکا هست
فیلیکس.واقعا همونی که پایین موهاش بنفشه و چشماش عسلی هست
لوکا آره
آدرین.پس بچه ها بیاین عروسی ها رو همه باهم بگیریم نه مرینت
و مرینت خواب می باشد برای همین آدرین مرینت رو بغل کرد و همه رفتن توی چادر خوابیدند
صبح
..............
خب بچه ها شرط هم یک لایک که خودم می کنم شما ها هم لطف کنین یک کامنت بزارین تا دل من هم شاد بشه 🤗
آدرینا
داشتم خیلی عادی با کاگامی صحبت می کردم که دیدم فیلیکس آلیا زویی اومدند و مرینت هم روی دوش آدرین هست خب من می دونستم برای همین تعجب نکردم تا این که مارتین رفت ببینه قصه از چه قرار که داداش همه چی رو لو دادا خیلی دهن لقه واقعاً
مارتین.واقعا
آدرینا.داداش خیلی خیلی دهن لقی
آدرین.سرمنده عزیزم مجبور بودم خب حالا اشکال ندارد دیگه مارتین هم میدونه دوستش داری
کاگامی
مغزم درد می کرد یعنی چی منو دوست صمیمی یک نفر رو دوست داریم باید برم یکم توی چادر استراحت کنم
ادوارد
داشتم به حرف های اینا گوش میدادم که دیدم کاگامی با ناراحتی رفت توی چادر حالا فهمیدم چی شد کاگامی مارتین رو دوست داشت برای همین رفتم تا بهش دلگرمی بدم
ادوارد.حالت خوبه کاگامی
کاگامی.ای بدک نیستم حس عجیبی دارم فکر کنم که مارتین هم عاشق آدرینا بود نیمی دونم خوشحال باشم یا ناراحت 🤕❤️🩹
ادوارد.تا حدودی حست رو درک می کنم منم به تو علاقه داشتم و وقتی فهمیدم تو مارتین رو دوست داری گفتم شاید یک زمانی بتونم با تو یا کسی دیگه ای عشق دو طرف رو تجربه کنم
کاگامی.داری راست میگی
ادوارد.آره واقعاً از رفتارم باهات متوجه نشدی
کاگامی.خب راستش توهم آدم خیلی بدی نیستی
ادوارد.نظر لطفته فقط می خواستم بگم که اون مارتین لیاقت تورو نداره
کاگامی.خب آره
ادوارد.اگر کاری داشتی بگو همیشه در خدمتم
کاگامی.آم ادوارد تو هنوز حس فبلت رو نسبت به من داری ادوارد.آرهون آدم نمی تونن از عشقش دست بکشه
کاگامی.ولی من دیگه واقعا حسی نسبت مارتین ندارم ولی تو چرا
آدرین
پاهای کاگامی و آدرینا رو پانسمان کردم و بدو بدو را تم جای نامزدم دیگه بالاخره زشته من نرم
وقتی رسیدم می خواستم آتیش بگیرم سریم مرینت رو از بغل فیلیکس گرفتم
آدرین.(روبه مرینت)معلوم هست دارین چیکار می کنین
فیلیکس.(راستی بگم که هنوز بقیه نمی دونن که مرینت و آدرین باهمن )به تو چه آدرین
آدرین.آدرینو مرض تو دوست دختر منو به چه جرعت بغل می کنی ها
مرینت.آروم باش آدرین
آدرین.تو یکی دهنتو ببند تا نزدم توی دهنت
مرینت.چی
فیلیکس.تو با این روانی توی رابطه ای خخخخخ (مثلاً می خنده )
آدرین.مرینت ببین من نمی تونم این رو تحمل کنم پس باید از هم
بعد مرینت حرفمو قطع کرد و با کمی گریه و بقض توی گلوش گفت چی یعنی به این سادهگی برات تموم شدم همین من فقط پاهام به هم گره خورد و آفتادم و فیلیکس من گرفت تازه اینم بخاطر اینه که من نزدیک اون بودم اگر منو نمی گرفت الان مرینتی وجود نداشت که تو بتونی اونو تحدید به زدم کنی
از زبان نویسنده 😎
بعد مرینت رفت و آدرین دست اونو گرفت
مرینت.ولم کن آدرین تو دیگه برای من برای من تموم شدی
آدرین.ببین مرینت من یک اشتباه کردم و خب آدم کسی رو که دوست داره روش قیرتی میشه دیگه نه
مرینت.گفتم والم کن
بعد آدرین مرینت رو انداخت روی شونش و گفت من هنوز نامزدت هستم و نمی زارم دیگه پات گره بخوره
آدرین.بچه ها بیاین بریم
آلیا و زویی با تعجب باشه
بعد رسیدند مارتین تعجب کرده بود برای همین رفت ببینه چرا خواهرش روی دوش آدرین هست
مارتین.ام آدرین چرا خواهرم روی دوش تویه
آدرین.هیچی عزیزم نگاران نباش من خواهر تو رو دوست دارم خواهر منم تورو (آدرینا حسش رو راجب مارتین به عنوان راز به آدرین گفته بود ولی خب دهن آدرین سوراخه دیگه)
مارتین.با تعجب واقعاً
آدرینا.داداش خیلی دهن لغی
........................................
از زبان نویسنده 😎
بعد پسرا دخترا رو برداشتند و راه افتادند
آدرینا.خب مارتین ببخشید اگر یکم قور زدم
مارتین.نه اشکال ندارده
کاگامی (با صدای آروم)هی ادوارد بنزرت من باید چی کار کنم که مارتین عاشقم بشه
ادوارد.ببین کاگامی مارتین اصلا خوشش نمیاد که براش خود شیرینی کنی باید کار های عادیتو انجام بدی ولی با جذابیت یعنی آرایش نکنی لباس های وا نپوشید سرت توی گوشی نباشه و خاکی باشی (ببخشید ولی این ملاک های بابا ی کنه برای انتخاب دختر خوب )
کاگامی.باشه
بعد رسیدند آدرین اول که پسرا و دخترا رو اونجوری دید قیرتی شد ولی بعد یادش اومد که این داداش نامزدمه و نباید باهاش بد رفتار کنم و خب فیلیکس هم تعجب کرد
فیلیکس.عه پس بقیه کو می خوایم ناهار بخوریما
آدرین.راست میگه بقیه کوشن
بعد مارتین تمام ماجرا رو تعریف کرد
آدرین.خب دخترا بیاید پاهاتون رو پانسمان کنم هی فیلیکس
فیلیکس.ها
آدرین.برو دنبال دخترا منم پاهای اینا رو پانسمان کنم میام لوکا ما هم که هویجیم
آدرین.نه جانم شما وای نیستین جای دوخترا باشه
لوکا باشه
بعد فیلیکس رفت رفت رفت (خب آدرین کارش تموم شده میره دیگه نگران نباشید اونم میارن) تا رسید جای اونا
فلیکس.موقع ناهار هست باید برگردیم
مرینت
داشتیم از منظره دیدن می کردیم که فیلیکس اومد بعد خواستم برگردم جواب سوالشو بدم که پاهام به هم گره خورد و ناخواسته افتادم توی بغل فیلیکس مثل گوجه سرخ شده بودم و هیچ کدوم هیچی کاری نمی کردیم و فقط نگاه هم می کردیم
از زبان نویسنده 😎
همین گونه به هم نگاه می کردند که آدرین هم رسید خب اولین کاری که آدرین کرد این بود که مرینت رو از بغل فیلیکس گرفت و ............
از زبان نویسنده 😛
رسیدیم جنگل دخترا رفتن از محیط دیدن کنند و پرا هم رفتن چادر بزنن
مرینت.پسرا ما میریم جای رودخانه
مارتین.آبحی گوشیتو برداشتی
مرینت.آره بابا
آدرین.مارتین تو با دخترا برو موازبشون باش ما باهات کاری نداریم (مثلاً می خواد برای مرینت جونش خود شیرینی کنه😒)
مارتین.باشه پس من با دخترا می رم
و بعد مارتین و دخترا شروع به راه رفتن کردند
کاگامی
از حرف های مارتین توی آشپزخونه معلوم بود که با یک حرکت و چند تا نقشه مل خودم میشه
آدرینا
هر جور شده اونو از کاگامی میگیرم البته از حرف های مارتین هم معلوم بود حسی بهش ندارم فکر خوبی هم هست که منم ببار ببوسمش البته اگر داداش ببینه کلم کندس
از زبان نویسنده 😎
بعد وارد راهی شدند که یکم سنگ داشت
کاگامی.آخ پام
مارتین.چی شد چت شد ببینم
کاگامی.(با زبان لوسی ) پیچ خورد
بعد آدرینا هم خواست تقلید کنه برای همین پای خودش رو پیچ داد و یکم خونی شد
آدرینا.وای پام
مارتین.چی شد ببینم
آدرینا.(با ناراحتی کم که یعنی به من توجه نکن و بکن )
نه هیچی نشده (ولی من از روش این خوشم اومد )
مارتین.اگر خیلی درد می کنه بقلت کنم
آدرینا یکم درد می کنه
مارتین.تو خوبی کاگامی
کاگامی ای بد نیستم
و مرینت که حالا جریان رو کاملاً فهمید گفت
مرینت.هی آلیا ببین خواهرت چشه
آلیا چی شد عزیزم
بعد کاگامی به آلیا چشمکی زد که آلیا از اول تا آخر ماجرای قضیه رو فهمید
آلیا با صدای آروم گفت بیا بریم من برات توضیح می دم
مارتین.شما ها برین من جای اینا وای می ستم
زویی.اوف بیاین بریم دیگه
مرینت .پس ما میریم شما پیشین یکم استراحت کنید بعد برگردیم
مارتین باشه
بعد زویی و آلیا و مرینت رفتند
مارتین.خب حالا شما هم بشینین تا استراحت و گفت و گویی بکنیم
کاگامی من خیلی خستم الان که از حال برم میشه برگردیم
مارتین تو چی آدرینا
آدرینا آره منم باید برم پامو پانسمان کنم
مارتین.پس با این حالتون فکر کنم باید به ادوارد زنگ بزنم بگم بیاد کمک
کاگامی.با تعجب کمک برای چی
مارتین.خب شما دو تا حالتون بده و نمی تونین راه برین زنگ می زنم ادوارد بیاد دو تایی کمکتون کنیم
بعد به ادوارد زنگ زد و آدرس رو گفت و ادوارد هم اومد
ادوارد.خب دخترا می بینم که مستوم شدین
کاگامی بله مستوم شدیم نمیبینی
ادوار.خب داداش من آدرینا رو بردارم تو هم کاگامی رو
مارتین.خب آره فرقی نمی کنه
آدرینا تو فکرش نه نباید اینجوری بشه من باید برم توی بغل مارتین
بازم از زبان نویسنده
آدرینا.می دونی مارتین که داداشم منو دست تو فرستاده زشت نیست اگر منو به دوستت بس پوری
مارتین.باشه بابا هی ادوارد ته کاگامی رو بردار
بعد کاگامی می خواست از خودش دفاع کنه که پسرا سریع دخترا رو برداشتند .............
مارتین
رفتم توی آشپز خونه دیدم کاگامی اونجاست پس خواستم برای بهتر شدن حالمم که باشه یکم باهاش صحبت کنم
کاگامی.سلام مارتین
مارتین.سلام کاگامی
حالا از زبون کاگامی
باید امروز علاقم رو نسبت به مارتین بهش بگم
کاگامی.من باید یک چیزی بهت بگم مارتین
مارتین.خب بگو
بعد بدون هیچ مقدمه ای لبامو گذاشتم روی لبای مارتین
حالا از زبون آدرینا
رفتم آشپز خونه تا با کاگامی صحبت کنم ولی با اون صحنه ای که دیدم قلبم تیکه تیکه شد ولی باید یگوشه قایم بشم تا حرفاشونو بشنوم (این بدبخت امروز بوسه همرو باهم دید 🫀)
بعد از هم جدا شدند
مارتین.چی کار می کنی کاگامی
کاگامی. خب حرف دلم بود دیگه
مارتین.ببین کاگامی عزیزم من دیگه هیچ حسی به کسی ندارم و نمی خوام تو رو از روی ترمه دوست داشته باشم ولی خب شاید این اتفاق توی سفر افتاد
کاگامی.یعنی اومدی هست
مارتین. آره
خب پس حالا من باید مارتین رو عاشق خودم کنم (دعوای دو دختر سر یک پسر 🫠)
از زبان نویسنده 😎
بچه ها من دیگه خسته شدم براتون توی جنگل رو می زارم موقع چادر پهن کردن و ظهر رسیدند
.....................................
ببخشید کم بود ولی قول شرف می دم اگه لایک و کامنت ها به هفت تا برسه دوتا پارت طولانی بدم