عشق یا رفاقت ❤️ پارت 19

-A- 🗿🚬 -A- 🗿🚬 -A- 🗿🚬 · 1402/08/29 21:44 · خواندن 2 دقیقه

سلام امید وارم که از این پارت حمایت بشه 

توی این دو روز مرینت به ویلیام نزدیک شده بود با اون خیلی صمیمی بود طوری که می رفت بیرون با ویلیام می رفت دست اونو می گرفت دقیقاً مثل دو دوست ولی اینجا ی جای کار می‌لنگید چون ویلیام خوش حال بود که به مرینت نزدیک شده ولی مرینت اونو به عنوان یک برادر دوست داشت آدرین هم حرس می خورد و از تصمیمی که گرفته بود برای زندگی جای مرینت منصرف شده بود هر روز که مرینت و ویلیام رو باهم میدید خود خوری میکرد دیگه واقعا تحمل نداشت

خب حالا دور گذشت و باید برن به دانشگاه

توی دانشگاه

از زبون نویسنده 😎

مرینت و ویلیام وارد مدرسه شدند دست تو دست 

آدرین.مرینت میشه باهم صحبت کنیم 

مرینت.خب بگو دیگه

آدرین.تنها

مرینت.خب باشه ویلیام فعلاً

ویلیام.حله من میرم سر کلاس

و بعد آدرین مرینت رو می‌کشه ی گوشه 

آدرین.مرینت من واقعا حسودیم میشه که آنقدر به ویلیام چسبیده ای 

مرینت.خب چیه پیر خاله دیگه

آدرین.مرینت عشقم ما چند روزه دیگه همون طور که خودت هم میدونین قراره عقد کنی و اون روز که من پست تلفن با ویلیام صحبت کردم گفت که از همیشه به مرینت نزدیک تر هست و قراره چیزا بکنه 

مرینت.خب من نمی دونم من توی این چند روز اونو جای داداشم گذاشتم 

آدرین.خب دیگه ولی اون بجور دیگه بهت نگاه می کرده 

مرینت.ولی من نمی تونم باهاش صمیمی نباشم آدرین اون مادرشو از دست داده 

آدرین.خب بیا خونه ی من زندگی کن 

مرینت.ولی ما نامزدیم من که مشکلی ندارم ولی مامان و بابام اجازه نمیدن بیام خونت 

آدرین.ولی خونه ی مامان بابام چرا من و تو میریم اونجا 

مرینت.راست میگی اونجوری اجازه میدن 

آدرین.خب باشه دیگه بریم سر کلاس 

مرینت.باشه عشقم ولی قبول کن خیلی حسودی 

آدرین.بله که هستم تو تنها مسی هستی که من بی نهایت دوسش دارم 

و بعد دست همو گرفتند و وارد کلاس شدند 

همه ی بچه ها نشستند (خب خودتون ترتیب نشستن رو میدونین همشون هم هستند توی رمان (کیم هم مربنت رو دوست داره) 🤦‍♀)

از زبان آدرین 

توی کلاس همش حواسم به مربنت بود بعد از کلاس هم با ماشین من رفتیم جای خونه ی مربنت و از مادر پرد اون خواهش کردیم که بیاد جای ما و اونا هم قبول کردند چیز عجیبی که گفتند و باعث قش مرینت شده بود این بود که دوروز دیگه عقد میشین دوروز بعدش هم عروسی 💒 

دیگه خلاصه مربنت رو بیدار کردم و لباس جمع کردیم و راه افتادیم جای خونه ی ما رسیدیم زنگ در رو زدم 

دینگ دینگ دینگ

..............

 

لایک یادتون نره