عشق یا رفاقت ❤️ پارت 15

-A- 🗿🚬 -A- 🗿🚬 -A- 🗿🚬 · 1402/08/26 17:54 · خواندن 3 دقیقه

امید وارم این پست رو پترکونین ادامه مطلب 

در همان هین از زبان نویسنده ی جای دیگه 

جولی.فیلیکس تو کجا می خوابی 

فیلیکس.من چون تنها هستم توی مروان می خوابم 

جولی.پس بریم پیش داداش 

فیلیکس.باشه 

بعد رفتن دم در چادر لوکا 

جولی.اجازه هست 

زویی.آره بیاین تو 

بعد رفتن تو و دور هم نشستند 

جولی.خب بچه ها میایم جورعت حقیقت

زویی.آره ایده ی خوبی هست 

بعد فیلیکس یک قوطی از توی جیبش در آورد و گفت 

خب اینم برای چرخاندن 

لوکا.من می چرخونم 

زویی.باشه تو بچرخون 

بعد لوکا چرخوند و به فیلیکس افتاد یعنی زویی باید از فیلیکس می پرسید (عزیزان اینا عشق هم نیستند ها )

زویی.خب جرعت یا حقیقت

فیلیکس.معلومه جرعت

زویی.جولی رو ببوس 

فیلیکس. شاید اون دوست نداشته باشه می دونی که وی میگم 

جولی.نه من موردی ندارم 

لوکا ولی من دارم و نمی خوام خواهرم کسی رو که دوست ندارم ببوسه 

زویی.ولی لوکا (قبلش زویی و لوکا داشتند برای این که جولی و فیلیکس رو به هم برسونند نقشه می کشیدند)

لوکا.ساکت 

زویی.واقعاً که

لوکا.گفتم دهنتو ببند 

جولی.لوکا چرا این جوری می کنی با زویی 

لوکا.آخه داره حرف مفت می زنه 

فیلیکس.انگار که برم بیرون بهتره 

بعد میره بیرون از چادر

زش

ویی.(با گریه) من میرم ولی دیگه لطفاً دنبالم نیا تحمل این که ببینمت و نیام بقلت رو ندارم                                 بعد می رو بیرون و هنوز نرفته لوکا دستش رو میگیره 

لوکا.وایسا 

زویی.ولم کن 

بعد دستشو از دست لوکا میکشه بیرون و می‌ره 

زویی.فیلیکس میشه بیام جای تو 

فیلیکس.آره ولی الان هوا درست میشه و قراره بریم قدم زدن 

زویی.باشه میشه ی مدتی که اینجا هستیم کنار تو باشم 

فیلیکس.باشه 

بعد همه ی بچه ها اومدند بیرون 

آدرین.های گایز 

مرینت.سلام 

بعد همه ی بچه ها به هم سلام کردند 

آلیا ادوارد و کاگامی رو کشید کنار 

آلیا.من فکرامو کردم می تونین باهم نامزد باشین 

کاگامی.شنیدی ادوارد

بعد یهو ادوارد غش کرد 

آلیا.(با داد)فیلیکس بیا داداشت غش کرده 

فیلیکس. یا خدا چش شد 

کاگامی.آم بعدن براتون توضیح 

فیلیکس.آدرین میام این خیلی سنگینه 

بعد ادوارد رو برداشتند و گذاشتند توی چادر 

کاگامی.شما ها برین من پیشش می مونم 

آلیا.باشه پس دوربینتو به یکی بده چون باید یکی عکس بگیره 

آدرینا.من عکس میگیرم 

فیلیکس.بیدار شد بگو زنگ بزنه 

کاگامی باشه 

لوکا.زویی 

زویی.لوکا داستان منو تو تموم شده الان اصلا نمی خوام باهات صحبت کنم می فهمی 

و بعد رفت 

آدرین.قهر کردین

لوکا.نه بابا داره ناز می کنه 

آدرین.ابن اگه قهر باشه از اون طولانی‌اش هست 

توی راه رفتن به آبشار

..............‌‌‌‌‌...........‌.‌..‌.‌‌.‌.‌..