عشق یا رفاقت ❤️ پارت 5

-A- 🗿🚬 -A- 🗿🚬 -A- 🗿🚬 · 1402/08/14 18:48 · خواندن 1 دقیقه

مارتین 

رفتم توی آشپز خونه دیدم کاگامی اونجاست پس خواستم برای بهتر شدن حالمم که باشه یکم باهاش صحبت کنم 

کاگامی.سلام  مارتین

مارتین.سلام کاگامی

حالا از زبون کاگامی

باید امروز علاقم رو نسبت به مارتین بهش بگم 

کاگامی.من باید یک چیزی بهت بگم مارتین

مارتین.خب بگو 

بعد بدون هیچ مقدمه ای لبامو گذاشتم روی لبای مارتین

حالا از زبون آدرینا

رفتم آشپز خونه تا با کاگامی صحبت کنم ولی با اون صحنه ای که دیدم قلبم تیکه تیکه شد ولی باید یگوشه قایم بشم تا حرفاشونو بشنوم (این بدبخت امروز بوسه همرو باهم دید 🫀)

بعد از هم جدا شدند 

مارتین.چی کار می کنی کاگامی

کاگامی. خب حرف دلم بود دیگه 

مارتین.ببین کاگامی عزیزم من دیگه هیچ حسی به کسی ندارم و نمی خوام تو رو از روی ترمه دوست داشته باشم ولی خب شاید این اتفاق توی سفر افتاد 

کاگامی.یعنی اومدی هست 

مارتین. آره 

خب پس حالا من باید مارتین رو عاشق خودم کنم (دعوای دو دختر سر یک پسر 🫠)

از زبان نویسنده 😎

بچه ها من دیگه خسته شدم براتون توی جنگل رو می زارم موقع چادر پهن کردن و ظهر رسیدند 

.....................................

ببخشید کم بود ولی قول شرف می دم اگه لایک و کامنت ها به هفت تا برسه دوتا پارت طولانی بدم