باند عاشق 🖤پارت 5

-A- 🗿🚬 -A- 🗿🚬 -A- 🗿🚬 · 1402/12/09 13:20 · خواندن 3 دقیقه

خب سلام  بچه ها برید ادامه حمایت فراموش نشه 🎆

#حمایت

🎆🎆🎆🎆💐💐💐😝💖✨💕

 (๑°3°๑) 

از زبان آدرین 

مرینت خیلی دختر خوبی هست ولی نمی دونم چرا اون پسره که الان هم اتاقیم انقدر باهاش بد رفتاره تازه خیلی جالبه که مرینت هم مثل من اهل کتاب هست واقعا هم بهش میاد اهل کتاب باشه از حرفاش معلومه دیگه خلاصه خوابیدیم و صبح که پاشدم اون پسره هنوز خواب بود چی

صداش می کرد مرینت لاکا لاکی آها لوکا، صبح که پاشدم لوکا خواب بود منم که معمولا بیکارم توی ای خونه پس رفتم توی آشپز خونه به ساعت نگاه کردم ساعت شش صبح بود دیگه توی آشپز خونه یک صبحانه سرسری خوردم و رفتم توی کتاب خونه که مرینت رو دیدم داشت توی سکوت کتاب می خوند 

آدرین. صبح بخیر مرینت

مرینتـ. عه بیدار شدی صبح بخیر 

آدرین. فکر نمی کردم انقدر زود بیدار شی 

مرینت. آره خب زود بیدار میشم که کتاب بخونم معمولا 

آدرین. خیلی خوبه چون مغز ما صبح ها از همه وقت ها بیشتر کار می کنه، حالا چی میخوندی 

مرینت. یک داستان عاشقانه 

بعد جلد کتاب رو دیدم و فهمیدم کدوم رو میگه 

آدرین. وای این خیلی قشنگه حتما تا آخر بخونش 

مرینت. تو تموم این کتاب هارو خوندی 

آدرین. بیشتر از سه بار 

مرینت. واقعا خیلی آدم جالبی هستی یعنی کاراکتر شگفت انگیزی داری 

آدرین. همچنین تو هم خیلی جالبی یعنی اخلاق های مشترک زیاد داریم هردومون اهل کتابیم هردومون سحر خیزیم 

مرینت. هر دومون هم اهل منطقیم 

بعد مرینت پاشد که از اون بالا کتاب برداره ولی قدش نرسید من بهش دادم کتاب رو بعد یهو پاهاش لیز خورد بعد منم گرفتمش و دستم رو بردم زیر کمرش بعد که آوردم بالا هنوز هم دستم دور کمرش بود اونم دستش روی شونه ی من بود و بهم نزدیک بودیم، فکر کنم مرینت معزب بود برای همین دستم رو بردم پشتم گردنم و خندیدم گفتم. یکم بیشتر باید مواظب باشی مرینت 

مرینت. خیلی ممنون که منو گرفتی 

بعد نشستیم روی صندلی های اونجا و به خوندن ادامه دادیم منم فقط حواسم به مرینت بود که یهو لوکا اومد 

لوکا. سلام 

مرینت. سلام 

آدرین. سلام 

مرینت. کاری داشتی 

لوکا. نه اومدم کتاب بخونم 

بعد مرینت خندید و گفت. تو کتاب خدا بخیر کنه

لوکا. معلومه 

آدرین. خب چجور کتابی می خوای 

لوکا. لازم نیست بپرسی خودم بر میدارم 

آدرین. اوکی هر جور مایلی 

بعد لوکا یک کتاب برداشت و نشست که بخونه ولی کتاب رو چپه گرفته بود  

منم یک خنده کردم و گفتم. کتاب رو چپه گرفتی 

لوکا سریع کتاب رو راسته کرد 

لوکا. می خوام مغزم چپه بخونه کار کنه 

آدرین. اون کتاب چینی هست 

لوکا. خب من چینی بلدم 

آدرین. بخون ماهم یاد بگیریم 

لوکا. باشه بابا فهمیدم تو بلدی 

مرینت هم خندید و از کتاب خونه رفت منم کتاب رو گذاشتم سر جاش و رفتم بیرون انگار همه بیدار شده بودند رفتیم همه صبحانه خوردیم که بعد............ 

خب بچه ها خیلی ممنون که تا اینجا اومدید منتظر پارت های بعد باشین که حالا درام یا منحرفی یا اکشن کنیم 

همراه ما باشید 

#حمایت