عشق یا رفاقت ❤️ پارت 26
خب ببخشید چند روزه پارت ندادم چون مریض بودم و الان دیگه روز های آخر مریضیم هست امید وارم با لایک ها و کامنت هاتون به من روحیه بدین
مرینت
از وقتی با آدرین قهر کردم حالم اصلا خوب نشد الان بخاطر این که آلیا دعوتم کرده میرم پارتی وگرنه نمی رفتم چون اولاً که ویلیام هم هست دوماً آدرین هم هست سوما نمی تونم مارتین رو تنها بزارم گرچه اونم خاش خوبه ولی کلاً رفتم لباس پوشیدم لباسم دامن کوتاه با یقه دلبر و آستین های کوتاه پفی بود موهامو گرجه ای بستم و آرایش ملیحی کردم خوب بود رفتم پایین نشستم روی مبل تا بالاخره ویلیام هم اومد باهم رفتیم مهمونی آدرین هم اونجا بود داشت با زویی صحبت می کرد منم اصلا قادر به دیدن اون صحنه نبودن برای همین رفتم جای آلیا تا با اون صحبت کنم ولی صحبت با اون هم دردی رو دوا نمی کرد برای همین بهش گفتم آلیا من باید برم بالا توی اتاق لباسم رو درست کنم تو چیزی نمی خوای اونم گفت نه
از این به بعد از زبان نویسنده 😎
بعد که مرینت رفت بالا آدرین هم پشت سرش رفت مرینت رفت توی اتاق و نشست و شروع کرد به گریه کرد و زیر لب گفتن....
ببخشید بخاطر این که عینکی هستم مامانم نمی زاره زیاد با گوشی کار کنم