عشق یا رفاقت ❤️ پارت 24
بچه ها نگران نباشید من همیشه پایان های قشنگی دارم نه خیلی فان که بگین به خوبی و خوشی تموم شد نه این که به خاطر هم بمیرند خب ادامه برو که من خیلی هیجان دارم فقط لایک و کامنت فراموش نشه 😜
از زبان نویسنده
آدرین.نه مرینت من تورو دوست دارم چهرتو دوست عطرت رو دوست دارم اندامتو دوست دارم پدر مادرتو دوست دارم برادرت پسر خالتو دوست دارم موهاتو دوست دارم (الان آدرین هم گریه میکنه)
مرینت.ببخشید آدرین
آدرین.مرینت ولم نکن من بجز تو و آدرینا هیشکی رو ندارم ولم نکن من نمی تونم بدون تو دووم بیارم خودت میدونی حالمو
مرینت.من واقعا متاسفم
بعد آدرین رفت هنوز نرفته گفت نمی دونم چت شد از وقتی تصادف کردیم ولی بدون که من همیشه دوست دارم مگه قرار نبوده همیشه کنارم بمونی
بعد کلشو اون ور کرد و سوار ماشین شد رفت
مارتین.آبجی ببخشید کاشکی میگفتی منو بکشند
مرینت.دبگه همچین حرفی رو نمیزنی ها من بخاطر تو از عشقم گذشتم ولی تو هیچ وقت آدرینا رو ازیت نکن باشه
مارتین.باشه آبجی بیا بریم خونه
بعد مارتین و مرینت رفتن خونه آدربن هم رفت خونه دیگه آدرینا هم فهمید که پدر و مادرشو از دست داده ام روز جمعه بود و مدارس اونا تعطیل بود دوروز گذشت و آدربنا تقریباً خوب شده بود حالش ولی آدرین یک پسر سرد و بی روح بود خلاصه دیگه صبح توی مدرسه شده بود بفرمایید برین بخونین 👇🏻
مارتین.سلام عشقم حالت خوبه سلام داداش آدرین تسلیت میگم
آدرین.سلام
آدرینا.یلام عشقم حالم خوبه تو چی خوبی
مرینت.سلام آدرین
آدرین.سلام خانم دوپنچنگ لطفاً منو دیگه آدرین صدا نکن آقای آگرست اوکی
مرینت.باشه
بعد همه رفتن سر کلاس توی کلاس آدرین زیر چشمی به مرینت نگاه می کرد که بعد زنگ تفریح شد آدرینا دست در دست مارتین رفت توی کلاس و مرینت با آلیا آدرین با نینو
نینو.داداش برای چی حلقت دستت نیست
بعد آدرین همه ی ماجرا رو برای نینو تعریف کرد
آدرین.نمی دونم چرا این کارو کرد ولی کرد دیگه
نینو.من متمعن هستم که یک قضیه ای هست پشت این ماجرا
آدریا و مارتین داشتند صحبت می کردند که یکی اومد چاقو 🗡️ کرد توی شکم ..........
بنظر شما چاقو توی شکم کی کردند