عشق یا رفاقت ❤️ پارت 11

-A- 🗿🚬 -A- 🗿🚬 -A- 🗿🚬 · 1402/08/24 23:26 · خواندن 3 دقیقه

مرینت 

دیشب اصلا نفهمیدم چیشد که روی شونه ی آدرین خوابم برد راستش هنوز از دستش بخاطر کارش ناراحتم ولی معلوم بود که آدرین هر کاری می‌کنه که خوشحالم کنه پس منم تصمیم گرفتم امروز ببخشمش خب از خواب بیدار شدم دیدم توی بغل آدرینم خیلی توی خواب خوشگل بود منم که طاقت نیاوردم و زیر لب گفتم.هیچ وقت تنهام نزار عشقم همیشه عاشقم بمون حتا وقتی باهات قهر کردم باور کن من همیشه تا آخر عمرم عاشقم و عاشقت خواهم ماند (راستی این اسم یک رمان هست)

از زبان نویسنده

آدرین تمام وقت داشت حرف های مرینت رو گوش میداد بعد که خرف های مرینت تموم شد گفت.آخ قربون عشق خوشگلم برم که طاقت دوری از منو نداره 

مرینت.کی گفته من طاقت دوری رو ندارم خب آره ندارم ولی من هنوز قهرم 

آدرین.ببخسم دیگه یعنی دلت میاد با من قهر کنی 

مرینت.نه 

آدرین.خب پس 

مرینت.خب و چی من باهات قهرم قهرم قهرم

آدرین.پس منم می تونم باهات قهر کنم خودت هم که مودونی همه ی دخترا برام می‌میرند 

مرینت.مثلا 

آدرین.حالا الان اسماشون به ذهنم نمی رسد ولی خیلی ها هستند 

مرینت.باشه تو خوبی خودت هم که دیدی توی دانشگاه ویلیام چجوری خاطر خوامه اگر دوست نداری میرم با اون 

آدرین.تو غلط می کنی من نامزدتم و اجازه نمی دم اون ویلیام حتا بهت نگاه کنه 

مرینت.باشه آشتی ولی قبول کن اسبانیتت خیلی جذابه که باعث میشه من مجبور بشم ببوسمت 

بعد مرینت و آدرین همدیگرو بوسیدند 

آدرین.شیطون دقل باز 

مرینت.دیگه ما اینیم 

آدرین.بجر من تاحالا با کسی بودی 

مرینت.مگه مهمه 

آدرین.فقط می خواستم بدونم 

مرینت.آم یکی بود 

آدرین.(با لحن کنجکاوی) کی 

مرینت.ویلیام خب این چه سوالی من فقط عاشق یک نفر بودم اونم توی 

آدرین.من هم بجز تو با کسی نبودم 

مرینت.آدرین میشه منو بغل کنی ببری لطفاً

آدرین.نمی خوای لباستو عوض کنی 

مرینت.جلوی تو 

آدرین.امگار عادت نکردی من شاهرتم منم جلوی تو لباسم رو عوض می کنم 

مرینت.باشه پس 

آدرین.تو شروع به عوض کردن لباس کن من برم ساک خودم رو از توی ماشین بیارم 

بعد مرینت شروع کرد و آدرین یکم بعد اومد توی چادر فهمیدم که مرینت معزب هست برای همین دستشو به مرینت کرد و مرینت هم همینطور مرینت لباسشو پوشید ولی آدرین بالا تنش لخت بود بعد مرینت برگشت 

مرینت.خب من حاضر شدن 

بعد آدرین هم برگشت

مرینت.ببخشید ببخشید من چیزی ندیدم 

مرینت برگشت ولی آدرین دست اونو گرفت و نزاشت برگرده و مرینت رو انداخت توی بغل خودش مرینت هم مثل لبو سرخ شد محو بدن ورزیده ی آدرین بود 

آدرین.نگران نباش من مال خود خود خودتم 

مرینت.معلومه که مال خودمی منم مال خودتم 

آدرین.فقط یک بار بزار بدنتو با سوتین ببینم 

مرینت.وقتی ازدواج کردیم همش بود هیچ پوششی مل تو هست 

آدرین.بی صبرانه منتظر اون روزم 

مرینت.خب حالا فهمیدیم خیلی بالا تنت خوشگله میشه لباس بپوشیم بریم بیرون تا کسی نیومده  

آدرین. باشه حسود 

بعد مرینت رو بغل کرد و برد بیرون 

همه ی بچه به هم صبح بخیر گفتند 

زویی.بنطر من که زیر انداز برداریم بریم کنه رودخانه

مرینت.آره ایده ی خوبیه منم موافقم آدرین لطفاً

آدرین.تو جون بخوا 

فیلیکس.میبینم که آشتی کردین 

مرینت بله 

آلیا.آره بریم من چنتا عکس بگیرم 

لوکا .منم غذا رو برمی دارم 

کاگامی.البته منم باید عکس بگیرم 

ادوارد.پس راه بیفتین دیگه 

بعد همه راه افتادند رفتن تا به رودخانه رسیدند کنار آن زیر انداز انداختند و نشستندو شروع به خوردن صبحانه کردن 

از زبان لوکا 

داشتم صبحانه می خوردم که یکی از پشت چشمام رو گرفت اون ......‌...... بود 

پایان دوباره خودم یک لایک می کنم و یک کامنت می زارم 😅🌟👻