عشق یا رفاقت ❤️ پارت 6
از زبان نویسنده 😛
رسیدیم جنگل دخترا رفتن از محیط دیدن کنند و پرا هم رفتن چادر بزنن
مرینت.پسرا ما میریم جای رودخانه
مارتین.آبحی گوشیتو برداشتی
مرینت.آره بابا
آدرین.مارتین تو با دخترا برو موازبشون باش ما باهات کاری نداریم (مثلاً می خواد برای مرینت جونش خود شیرینی کنه😒)
مارتین.باشه پس من با دخترا می رم
و بعد مارتین و دخترا شروع به راه رفتن کردند
کاگامی
از حرف های مارتین توی آشپزخونه معلوم بود که با یک حرکت و چند تا نقشه مل خودم میشه
آدرینا
هر جور شده اونو از کاگامی میگیرم البته از حرف های مارتین هم معلوم بود حسی بهش ندارم فکر خوبی هم هست که منم ببار ببوسمش البته اگر داداش ببینه کلم کندس
از زبان نویسنده 😎
بعد وارد راهی شدند که یکم سنگ داشت
کاگامی.آخ پام
مارتین.چی شد چت شد ببینم
کاگامی.(با زبان لوسی ) پیچ خورد
بعد آدرینا هم خواست تقلید کنه برای همین پای خودش رو پیچ داد و یکم خونی شد
آدرینا.وای پام
مارتین.چی شد ببینم
آدرینا.(با ناراحتی کم که یعنی به من توجه نکن و بکن )
نه هیچی نشده (ولی من از روش این خوشم اومد )
مارتین.اگر خیلی درد می کنه بقلت کنم
آدرینا یکم درد می کنه
مارتین.تو خوبی کاگامی
کاگامی ای بد نیستم
و مرینت که حالا جریان رو کاملاً فهمید گفت
مرینت.هی آلیا ببین خواهرت چشه
آلیا چی شد عزیزم
بعد کاگامی به آلیا چشمکی زد که آلیا از اول تا آخر ماجرای قضیه رو فهمید
آلیا با صدای آروم گفت بیا بریم من برات توضیح می دم
مارتین.شما ها برین من جای اینا وای می ستم
زویی.اوف بیاین بریم دیگه
مرینت .پس ما میریم شما پیشین یکم استراحت کنید بعد برگردیم
مارتین باشه
بعد زویی و آلیا و مرینت رفتند
مارتین.خب حالا شما هم بشینین تا استراحت و گفت و گویی بکنیم
کاگامی من خیلی خستم الان که از حال برم میشه برگردیم
مارتین تو چی آدرینا
آدرینا آره منم باید برم پامو پانسمان کنم
مارتین.پس با این حالتون فکر کنم باید به ادوارد زنگ بزنم بگم بیاد کمک
کاگامی.با تعجب کمک برای چی
مارتین.خب شما دو تا حالتون بده و نمی تونین راه برین زنگ می زنم ادوارد بیاد دو تایی کمکتون کنیم
بعد به ادوارد زنگ زد و آدرس رو گفت و ادوارد هم اومد
ادوارد.خب دخترا می بینم که مستوم شدین
کاگامی بله مستوم شدیم نمیبینی
ادوار.خب داداش من آدرینا رو بردارم تو هم کاگامی رو
مارتین.خب آره فرقی نمی کنه
آدرینا تو فکرش نه نباید اینجوری بشه من باید برم توی بغل مارتین
بازم از زبان نویسنده
آدرینا.می دونی مارتین که داداشم منو دست تو فرستاده زشت نیست اگر منو به دوستت بس پوری
مارتین.باشه بابا هی ادوارد ته کاگامی رو بردار
بعد کاگامی می خواست از خودش دفاع کنه که پسرا سریع دخترا رو برداشتند .............