عشق یا رفاقت ❤️ پارت 9
آدرینا
داشتم خیلی عادی با کاگامی صحبت می کردم که دیدم فیلیکس آلیا زویی اومدند و مرینت هم روی دوش آدرین هست خب من می دونستم برای همین تعجب نکردم تا این که مارتین رفت ببینه قصه از چه قرار که داداش همه چی رو لو دادا خیلی دهن لقه واقعاً
مارتین.واقعا
آدرینا.داداش خیلی خیلی دهن لقی
آدرین.سرمنده عزیزم مجبور بودم خب حالا اشکال ندارد دیگه مارتین هم میدونه دوستش داری
کاگامی
مغزم درد می کرد یعنی چی منو دوست صمیمی یک نفر رو دوست داریم باید برم یکم توی چادر استراحت کنم
ادوارد
داشتم به حرف های اینا گوش میدادم که دیدم کاگامی با ناراحتی رفت توی چادر حالا فهمیدم چی شد کاگامی مارتین رو دوست داشت برای همین رفتم تا بهش دلگرمی بدم
ادوارد.حالت خوبه کاگامی
کاگامی.ای بدک نیستم حس عجیبی دارم فکر کنم که مارتین هم عاشق آدرینا بود نیمی دونم خوشحال باشم یا ناراحت 🤕❤️🩹
ادوارد.تا حدودی حست رو درک می کنم منم به تو علاقه داشتم و وقتی فهمیدم تو مارتین رو دوست داری گفتم شاید یک زمانی بتونم با تو یا کسی دیگه ای عشق دو طرف رو تجربه کنم
کاگامی.داری راست میگی
ادوارد.آره واقعاً از رفتارم باهات متوجه نشدی
کاگامی.خب راستش توهم آدم خیلی بدی نیستی
ادوارد.نظر لطفته فقط می خواستم بگم که اون مارتین لیاقت تورو نداره
کاگامی.خب آره
ادوارد.اگر کاری داشتی بگو همیشه در خدمتم
کاگامی.آم ادوارد تو هنوز حس فبلت رو نسبت به من داری ادوارد.آرهون آدم نمی تونن از عشقش دست بکشه
کاگامی.ولی من دیگه واقعا حسی نسبت مارتین ندارم ولی تو چرا